خاطرات شهید عبدالرضا کوپال به روایت برادر شهید

خاطرات مربوط به شهید عبدالرضا کوپال
به نقل از برادر شهید:
یادمه که من دوازده سال بیشتر نداشتم .یک روز چند تا از دوستانش به خانه ما آمدند اما ما شروع کردیم به سرو صدا کردن و هرچه او به ما تذکر می داد که آرام باشید ما اصلاٌ به حرف او توجه نکردیم تا این که برای بار سوم هم به ما تذکر داد.بالاخره مهمان ها رفتند ولی او به شدت از دست همه ما ناراحت بود آمد و همه ما را دعوا کرد و یک کتک حسابی هم ما را زد و رفت.اما بعد از چند ساعت از کار خود ناراحت شد و آمد از ما معذرت خواهی کرد و برای این که معذرتش را هم بپیذیریم نفری هزار تومان به ما داد .