خاطرات شهید علیمردان آزادبخت به روایت ابراهیم خزایی

راوی:ابراهیم خزایی

یادی از شهید علیمردان آزاد بخت:

شب بود تازه از عملیات برگشته بودیم که به چادر خودم رفتم. از چادر مجاور صدای گریه شنیده می شد، وقتی جلوتر رفتم دیدم شهید آزاد بخت به شدت می گرید وبا صدای بلند از خداوند طلب شهادت میکند.
صبح روز بعد دعای آن بنده عزیز خدا مستجاب شد و به آرزوی بزرگش رسید.